فروردین گل رز
گاهی بدون فکر قبلی کاری را انجام می دهید.
بسیار رک گو هستید و عاشق مسافرت!...اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید و پشتکارتان خوب است.
اردیبهشت گل نسترن
فردی صبور و پرطاقت هستید و اراده بسیار قوی دارید.
دوست دارید کارها را به آهستگی ولی به طور جدی انجام دهید.
خجالتی هستید و قابل اعتماد. سعی می کنید از مشاجرات دوری کنید.
سلاااااااااااام به همه ی عزیزانم که عزیز تر از عزیزانم هستید!
سلاااااااااااام به همه ی عزیزانم که عزیز تر از عزیزانم هستید!
برهنه ات می کنند
تا بهتر شکسته شوی…
نترس گردو ی کوچک... !
آنچه سیاه می شود روی تو نیست ،
دست آنهاست!!!
ادامه مطلب ...برهنه ات می کنند
تا بهتر شکسته شوی…
نترس گردو ی کوچک... !
آنچه سیاه می شود روی تو نیست ،
دست آنهاست!!!
ادامه مطلب ...برهنه ات می کنند
تا بهتر شکسته شوی…
نترس گردو ی کوچک... !
آنچه سیاه می شود روی تو نیست ،
دست آنهاست!!!
ادامه مطلب ...ژاله و منصور 8 سال دوران کودکی رو با هم سپری کرده بودند.انها همسایه دیوار به دیوار یگدیگر بودند ولی به خاطر ورشکسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بدهی هاشو بده بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون. بعد از رفتن انها منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترین همبازی خودشو از دست داده بود.
7سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد.
دو سه روز بود که برف سنگینی داشت می بارید منصور کنار پنچره دانشگاه ایستا ده بود و به دانشجویانی که زیر برف تند تند به طرف در ورودی دانشگاه می آمدند نگاه می کرد. منصور در حالی که داشت به بیرون نگاه می کرد یک آن خشکش زد ژاله داشت وارد دانشگاه می شد. منصور زود خودشو به در ورودی رساند و ژاله وارد شده نشده بهش سلام کرد ژاله با دیدن منصور با صدا گفت: خدای من منصور خودتی. بعد سکوتی میانشان حکم فرما شد منصور سکوت رو شکست و گفت : ورودی جدیدی ژاله هم سرشو به علامت تائید تکان داد. منصور و ژاله بعد از7 سال دقایقی باهم حرف زدند و وقتی از هم جدا شدند درخت دوستی که از قدیم میانشون بود بیدار شد . از اون روز به بعد ژاله ومنصور همه جا باهم بودند آنها همدیگر و دوست داشتند و این دوستی در مدت کوتاه تبدیل شد به یک عشق بزرگ، عشقی که علاوه بر دشمنان دوستان رو هم به حسادت وا می داشت .
ادامه مطلب ...بچه بودیم ار آسمان باران می آمد
بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید
بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه
همه مان یک روز بالاخره بر سر این دو راهی خواهیم ایستاد. آنجا که همسرمان خواهد گفت : " یا من ، یا فیس بوک؟!" و چه لحظه ی سختی ست، لحظه جدایی از همسر...
اولین حس مادرم به من تهوع بود.... از بقیه هیچ انتظاری ندارم ... !!!
روباهه اومد پای درخت گفت : سلام زاغی ... زاغی با دستش پنیرو چسبید و گفت : من عمرا به تو پنیر نمیدم !! روباه گفت : یه عمره همتون اسیر شورای تالیف کتب درسی هستین ، وگرنه تا حالا کدوم خری دیده روباه پنیر بخوره !؟؟؟
ادامه مطلب ...توکلاس نشستیم بحث ازدواج شد هی پسرا از ته کلاس میگفتن اخه کی شما ترشیده هارو میگیره؟!ماهم داد وبیداد که استاااااد یعنی چی؟استاد گفت هییییییسسسس!!(مادخترام فکرکردیم استاد الان از مادفاع میکنه)یهواستاد گفت به مادخترااااا هیس اگه یکی به دو کنین اینامیپرن نمیگیرنتوناااااا می ترشینااااا!
من و باقی دختراکلاس:-| کل دخترا دنیا:-| پسرای کلاس :-)) استاد:-))
یادش بخیر ترم اول دانشگاه امتحان نهایی فیزیک1 سوال 3 سخت بود , یک صفحه پر کردم بعد خط زدم نوشتم جواب در صفحه 5 , صفحه 5 هم پر کردم خط زدن نوشتم جواب صفحه 7 , صفحه 7 هم همین کار رو کردم و نوشتم جواب در صفحه اخر ... توی صفحه اخر نوشتم : " استاد بلد نیستم شرمنده!!!" ... فرض کنید شما جای استاد باشید...
ولی دمش گرم ننداختم اما بهم 13 داد 2 نمره کم کرد =-)