تو را تا بی نهایت دوست دارم / تو را تا قلب دریا دوست دارم / اگر روزی نباشم در این دنیای خاکی / تو را در قلب خاک هم دوست دارم .
ای دوست به خدا دوری تو دشوار است / بی تو از گردش ایام دلم بیزار است / بی تو ای مونس جان ، دل ز غمت می سوزد / دل افسرده ی من طالب یک دیدار است .
وقتی گفتی به اندازه ی تمام برگهای درخت سیب خونمون دوستت دارم، اونقدر خوشحال شدم که فراموش کردم زمستونه!
باز شب شد و من ناله سرایم / از عشق تو دلبر دگر نا ندارم / کی میشود آیی به سویم نازنینم / تا شب رود و من به سویت آیم
بی
تو آغاز میکنم من روزهای زرد را / اشک و آه و ناله ها و درد را / مینویسم
بی تو بودن های من پایانم است / بی تو حامل میشوم اندوه و اشک سرد را
( نوشتم دوستت دارم، پرانتز را نبستم، بگذار این حقیقت تا ابد جریان بیابد...
کاش به جای جدایی، مردن بود، چون مردن یک لحظه است و جدایی ذره ذره مردن
میشود در آسمان زندگی یک سبد از غنچه های یاس داشت یا که در سوز و گذاز شمع عشق مثل پروانه کمی احساس داشت
یه کفش همه ی وجودشو فدای کسی میکنه که پا تو دلش میذاره،... کفشتم رفیق!
احتیاج به مستی نیست،! یک استکان چای هم دیوانه ام میکند وقتی میزبان چشمان تو باشد